این مقاله توسط یکی از دوستان نوشته شده و دوست داشتیم شما هم بخوانید و از نظرتون محروممان نکنید.


نمی دانم اینچه را می نویسم در دل است یا مشکلات جامعه، ناراحتی درونی من است یا غم و غصه‌ی مردم، ولی به هر حال مینویسم و همه بسنجند که سخن عشق است یا عشق سخن! چرا جامعه‌ی ما با این همه تمدن و این گذشته ی پر افتخار هنوز همان جامعه ی صد سال پیش است؟ و اگر چه در ظاهر کمی مدرنیته تر شدیم امّا افکار و عقاید کماکان کهنه است یا بقول ملک الشعرای بهار:

عقل کهن در مغز جوان هست                                   فکر جوان در مغز کهن

   و نمی دانم چرا این همه تحصیل کرده و این همه بی سوادی؟ چرا این همه وسایل تبلیغات اخلاق اسلامی و این همه انحطاط فکری؟ و خیلی از چراهای دیگر که باید در نفس خویش و طرز تفکر خود جوابهای آنها را بیابیم ولی این بار بدون بهانه تراشی! سعی نکنیم گناه را گردن دیگری بیندازیم کمی هم خود را ملامت کنیم و در خود بنگریم که چه می توانستیم بکنیم و نکردیم نظاره گر بوده ایم و بجای عمل کردن و وارد عمل شدن، نظر داده ایم و بر نظرات دیگران نقدها گذاشتیم. و آن ها را در اجرا نکردن فلان تصمیم در فلان زمان ملامت کردیم و پس از به هدر رفتن زمان و سرمایه، انتقادها و نظرهای محیر العقول دادیم ولی افسوس که نوش دارو پس از مرگ سهراب!؟ ما خود نسبت به آنچه مسئولین و مردم انجام می دهند بی تفاوت نظاره گر می ایستیم و می گوئیم هر کس غارت کرد مفت چنگش! و هر که دزدید ناز شصتش! و و! و ما این ها را می گوییم ولی هرگز تلاش نمی کنیم که آن ها را تغییر دهیم و همواره انتظار داریم که ساده ترین راه حل یعنی گذر زمان آنها را حل کند. این طرز تفکر تقریباً در وجود تمام مردم ایران است ولی ریشه ی آن در اذهان مردم منطقه ی ما (عسلویه) محکم تر است. مثلاً چند وقت پیش جلسه ای برای تجزیه و تحلیل اینکه چرا دانش آموزان منطقه اهمیت چندانی به ادامه ی تحصیل در دانشگاه و رسیدن به مراتب بالای علمی نمی دهند بر گذار شد در این جلسه، دبیران غیر بومی از مشکلات رفت و آمد و دوری از خانواده و مسکن و نبود امکانات رفاهی حرف زدند و دبیران بومی از درس نخواندن دانش آموزان و مدیران و ازهمکاری نکردن اداره ی آموزش و پرورش حرف زدند و دانش آموزان از نبود امکانات سخن گفتند و هیچ کس از کوتاهی در وظیفه ی خود سخنی به میان نیاورد و ای کاش به این سخن بزرگ که از بزرگان روسیه آن را گفته است معتقد می شدیم: اگر برای انجام دادن کاری منتظر باشیم تا همه ی امکانات فراهم شود آن کار هرگز انجام نخواهد شد.

     منطقه ی ما در حدود 50000 نفر جمعیت دارد(شاید کمتر، شاید بیشتر) امّا در مسئله ی دو در هزار (بودجه ای که به شهرستان کنگان داده می شود) شاید 500 نفر از مسئله اطلاع یافتند که چه اتفاقاتی افتاده است و شاید برای 50 نفر مسئله اهمیت پیداکرد و شاید 5نفر آن را پیگیری کردند. این امور بیانگر آن است که ما مهمترین وظیفه ی اسلامی خود را که همانا امر به معروف و نهی از منکر است فراموش کردیم و این سخن خداوند را که می فرماید:﴿إنَّ الله لا يٌغَيِرٌ ما بِقَوْمٍ حَتّی يٌغَيِّروا ما بأنفسهم﴾ خداوند اوضاع و احوال هیچ قوم و ملتی را دگرگون نمی سازد، تا وقتی که خود آنان اوضاع و احوالشان را دگرگون سازند.(رعد 11). مدتهاست که از گوش و چشم و افکار و اعمالمان دور کردیم و خود را به تنبلی و سستی عادت داده ایم. همان گونه که سعدی گفته است:

سـعدیـا گرچه سـخن دان و مصـالح گویی        بـه عـمـل کـار بـر آیـد به سـخن دانـی نـیسـت                  

 

با تلاش با بیدار کردن اذهان عمومی و با اتحاد و به دور از هر گونه اختلافات مذهبی و منطقه ای.

 

بیا تا گل برافشاییم و می در ساغر اندازیم      فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم