اهل عسلویه ام
 
‫روزگارم بد نیست
چاه نفتی داریم
 چاه گازی داریم
سر سوزن درامدی
شغلی دارم
بهتر از مسافرکشی
 ‫دوستانی ،همچون من بی کار
 ونماینده ای که همین نزدیکیست
 ‫پشت ان فنس ها
 ‫گوییا میخواند  

‫پای آن صندلی  دور 
‫اهل عسلویه ام
هوای تمیز کم دیدم

 ازمن خون نمی گیرندچرا؟

 ‫.....................................


  ‫اهل عسلویه ام
  ‫پیشه ام بیکاریست
  ‫گاه گاهی میرم اداری کار
  ‫تا شاید کاریی بیابم
  اما زهی خیال باطل
  چه خیالی،،،،چه خیالی میدانم
  میدانم گشتنم بیهوداست
  ‫خوب میدانم
  ‫حاصل جستجوی من الافیست
 ‫.................................
  ‫من بی کارم
  ‫بر سرسفرم هیچ نیست
  ‫جانمازم هیچ
  
زمین سجاده من
 ‫من وضو باآب شور میگیرم
 ‫مردم پیر و جوان بی کارندهنوز
 ‫من نمازم را پی فنس منطقه ویژه خواندم

‫پی قد قامت فلر ها

کعبه ام بر لب چاه
‫کعبه ام درپتروشیمی
 ‫جم افتادست
 ‫کعبه من مث یک مردبی کار
 ‫میرود راه براه
 ‫میرود شرکت به شرکت
 ‫حجرالاسود من
 نفت خام است
 

 ‫اهل عسلویه ام
  ‫نسبت بهم بی تفاوتند مسولین

 من پارتی ندارم 

فامیل رییس ندارم

کل ایل وتبارم بی کارند!

دوستم درمرغ فروشی کار میکند

‫پارتی من شایدخدا باشد
پسر عمه منم بی کار است

..........................
 ‫نماینده ی بیخبر از خواب پرید
 ‫‫کارپیدا شد
 ‫مرد نماینده از من پرسید
 ‫چه نوع کاری زمن میخواهی
‫من ازاو پرسیدم
 ‫یه لقمه نون حلال سیری چند؟

ماجدعرب زاده


کامنت آقای هلالی ...بغض فلوت

امتداد شعر ماجد گل............... مسولین نکنه شرم کنید!!!!!!!!!!

در این منطقه پر از پیکر
انسانها مه الود!
نگاهمان به پارتی رفته است
درها آبادی بسته
وکلیدشان زیر صندلی ها رفته است
ظلم از دیوارهای اداره ها می تراود
مردم منطقه می لرزاند
دودهای بی انصاف در افق رنگارنگ پرده آسمان پر می زنند
باران اسیدی منطقه پر می کند
همه کم شده اند
در تاریکی ظلم به عسلویه
پاهای صندلی کهنه شده است
در گرد خاک پایشان
وخود را در حوض پول عسلویه می جویند
مردم منطقه بدرک !
عرب ، عجم بدرک!
گویی عمدا تو را می نگرند
که دربدر نان باشیم
همه سهراب می شوند
و ساکت نمی مانند
مسولین مقصرند
مسولین مقصرند
اینها حتی جنیان می دانند
و آفریده های آسمان خدا
........
سهراب خواهد نوشت
شعر نو از زندگی نو
عسلویه باید آباد شود
مثل شعر نو ، مثل شعر نو