ماها دیگه خسته شدیم
باشد که من دهاتیم مرام من یک حجت است
نروم من از منطقه ،با انکه دود مزاحم است
گفتن به من که بومی ام، هر جا
برم پارتی دارم
قسم خوردم که بیکارم ،مشکلات زیادی دارم
گفتن برو اداره کار، شاید که فرصتی باشه
فرصت برای یه کار خوب، با
حقوق ملیونی باشه
گفتم که ما بارها رفتیم ، سراغ
این اداره کار
نامه میدن
که بومی ام ،با معرفی به پیمانکار
ماها دیگه خسته شدیم ،از وعد های تو خالی
بومی بودن بهونه بود ،ارزش نداشت یه ریالی
راستی چرا من نتونم ،از جنابعالی انتقاد کنم
جای من رو گرفته ای ،میخوای که من سکوت کنم؟
چی شد که تو عسلویه ، غریبه ها رئیس شدن
مهاجر شده بومی اصل ،شهرستانیها مقیم شدن
دنیا
خیلی عجیب بوده ،فقیر نوکر مایه دار شده
فقیر بودن یه نعمته ، به هر جیزی قانع شده
راستی چرا ما بومیها ،بیکار باشیم تو خونه
ها
بجای یک غیر بومی ،شاغل باشیم
تو شرکتها
راستی چی شد ان
زحمتها ،شاید که تو نمیدونی روزا بیشتر تو خونه ام ،توی اطاق زندونی
تا بتونم فارغ بشم ،از ترمهای
دانشگاهی
فارغ
شدم صد البته، با مدرک دانشگاهی
بیکارم ماندم تا به الان ،خبر رسید از دل تو
گریه نکن عزیز من همه ما بومی هستیم
شعر از:حسین صادق امیری
نوشته ها و اختراعات نابغه جوان منطقه عسلویه آقای حسین صادق امیری را در وبلاگ ایشان بخوانید.
http://sadek-amiry.blogfa.com/