آن كس كه عاجز از خلق لحظه هاست معلول است، نه من
آن كس كه عاجز از خلق لحظه هاست معلول است، نه من

تقديم به معلولان شهرستان عسلويه كه هيچ وقت درخلق لحظه هاي فعال زندگي عاجز نماندند.
((اين مهم نيست كه ديگران تو را چگونه مي پندارند ، مهم اين است كه تو خود را چگونه به ديگران مي شناساني))
دركشاكش حوادث وجريانات سيال زندگي انسان همواره از خود مي پرسد كيست ؟ از كجا آمده وانگيزه خلقتش چيست؟
ما از بدو تولد، از زماني كه خود به عنوان يك انسان بالغ وانديشمند مي شناسيم مي خواهيم بودن وزندگي كردن را لمس كنيم. مي خواهيم زندگي را آن گونه كه هست نه آنگونه كه به ما مي شناسانند- بشناسيم وپي به حقيقت وجودي خود ببريم. هر انساني نيازمند زندگي كردن است ، دوست دارد مهر بورزد وبه او مهر بورزند حتي اگر از لحاظ خلقت نقصي در آفرينش او وجود داشته باشد، زيرا انسان تشنه محبت است.
واين حق طبيعي ومسلم اوست كه از موهبت يك زندگي نسبي برخوردار باشد.
!!!!!!!!!!!!!! ده ها علامت تعجب ، باز براي خطه اي بنام عسلويه هيچ چيز آن ايده وال نيست !!!! نه براي مردم سالم ونه براي كساني كه معلول هستند....
قصه ما هيچ وقت تمام شدني نيست ، باباشعله يك قصه ديگر است ، توي كره خاكي هركسي بابايي دارد باباي كه مي سوزد تا فرزندانش روشن شوند ولي باباي عسلويه ما (شعله )، ما را مي سوزانند تا يك مملكتي را روشن كند......
قرار نيست كسي به اين مسئله توجه كند!!!؟؟ اين را از بي خيال بودن سري از سرنشينان صندليها فهميديم. درد بچه هاي معلول عسلويه قصه مظلوميت است تا محروميت.
در تمامي شهرهاي ايران و ممالك دنيا براي رفاه حال معلولان (نابينايان ، آناني كه بر صندلي چرخدار زندگي مي كند و كودكان ناقص و.....) برنامه هايي متعددي تدارك ديده شده است . ولي متاسفانه در عسلويه هيچ كدام از اين برنامه ها وجود ندارد بجز انگشت شماري ازآنها.
امروزه در عسلويه مشكل بسيار دردناكي در اين راستا است و اين عدم بي برنامه گي است.
مساجد مهمترين جايگاهي براي يك عسلويه اي مي باشد كه روزانه براي نمازخواندن مي بايست آنجا برود ولي بانيان اين امر باز براي اين قشر برنامه اي ندارند. امري بسيار عجيب ، چرا كه در گذشته در عسلويه به اين جاها نيازي نبود ولي امروزه با وارد شدن سمموم شيميايي برخي از كودكان عسلويه معلول وناقص هستند..
درزمان نوشتن اين مطلب به سري از جاهاي مهمي كه يك معلول نياز به رفتن به آنجا دارد سر زدم وبه شرح زير براي شما ومسئولين ذكر نام خواهم كرد كه بدانند معلولين ما در مضيقه رسيدن به جاهاي مورد نياز هستند.
بيشتربانك ها ، مدارس ، مساجد ، خانه بهداشت ، پارك ها ، سالن تجمعات ، ادارات اداري و....... پس كجا مي توانند زندگي كنند . اين مسئله حركت آنها در جامعه است ، تا چه برسد به تعليم واشتغال.
كدام يك از مسئولين و مردم بومي به فكر چاره اي شدند.
نونهالان شهرستان عسلويه كه لقب معلول ذهني سرنوشت بر پيشاني او زده است تنها فرزندي است كه براي آن كلاس استثنايي داير نشده است يا آناني كه ناشنوا و يا لال هستند. در حالي كه مليارد ها پول براي آبادي شهرهاي ديگر مي شود.
اشتغال – تعليم- ورزش وحمايت از آنها بسيار امري مهم براي پرورش چنين قشر است. دولت مي توانست با اختصاص وام اشتغال - برگزاري كلاس هاي استثنايي - برنامه هاي جانبي – ايجاد معابر مورد نياز كه شهرداري موظف در قبال ساخت هر اداره يا سازمان طرح حمايت از معلولين در آن سازمان پياده كند – و..... تا بتوانند در جامعه خويش به حقوق طبيعي يك انسان برخوردار باشند.
دولت هاي پيشرفته براي اين چنين افراد سرمايه گذاري هنگفتي صرف مي كند تا بتواند از تمامي مواهب الهي به يك بشر بهرمند شوند تا آينده پويا وموفقي براي كشور خويش به بارآورد.
درميان اين افراد ، افراد آسيب ديده ( پاشكسته – آنهايي كه عمل چشم كردند– افراد مسن وناتوان و... ) وجود دارند كه باز ازاين مشكل رنج مي برند. كمترين توقع ولي باز اين توقع به واقعيت نمي رسد.
آيا مسئولين ومردم شهرستان عسلويه قانون حمايت از معلولين را مطالعه مي كنند ؟ آيا به اين قانون عمل مي شود؟
چقدر اداره بهزيستي در اين راستا گام برداشته است ؟ چقدر شهرداري در اين برنامه ها شريك هستند؟
در مطالب بعدي مصاحبه با خانواده هاي كودكان استنثايي خواهيم داشت.منتظر درج مطلب باشيد
تصاوير زير دو عكس از صدها عكس هاي موجود كه در اين زمينه عكس گرفتيم


منبع: بغض فلوت